واقعاً که بعضی ها چه معجزاتی دارند.مثلاً در آن واحد می توانند در پنج موسسه کار کنند اون هم در پستهای مدیریتی،مدیر کلی،مدیرعاملی و غیره وذالک و خم هم به ابرو نمی آورند و خستگی نمی شناسند و بالا دستی ها هم خشنودندکه دارد کارها می چرخد!!
اما واقعاً ممکن است؟ من که نمی دانم ، ولی بزرگان دین وسیاست از زمانهای دور متوجه شده اند که این کار ممکن نیست.در یک کتابی تاریخی می خواندم که :روزی اسیری پیش عُمر خطاب آوردند و گفتند:این اسیر بسیار دانا و کاردان است و از فضایل او اینکه : هم حداد و نجار است و هم قفال و بزاز و هم خباز! عُمر خندید وگفت : او را آزادش کنید که به هیچ دردی نمی خورد ، زیرا یک انسان بیش از یک کار را به درستی نمی تواند انجام دهد و این اسیر پنج کاره هیچ کاره است!
امروزه که در ایران می خواهند نظر و عمل با هم پیشرفت کند و حتی به فنون عملی بیش از فنون نظری اهمیت می دهند باید به این نکته مهم توجه کنند که: یکی از علل عدم پیشرفت کارها این است که هیچ کس در جایی که باید باشد نیست و نتیجه این می شود که کارها به نحو شایسته انجام نشود؛ زیرا فلان شخص که معاون فلان وزارتخانه است،رئیس فلان دانشگاه و مدیر فلان شرکت و رئیس فلان بیمارستان خصوصی و همچنین سرپرست انجمن شهر هم هست. بدیهی است که هیچ یک از این کارها را نمی تواند بطور شایسته انجام دهد، همچنان که مرد عاشق پیشه ای هر اندازه هم نیرومند و مقتدر باشد نمی تواند در آنِ واحد پنج معشوق را راضی نگه دارد و به درد دل همه آنها برسد. به قول قدیمی ها که می گفتند:
گر مذهب مردمان عاشق داری یک دوست بسنده کن که یک دل داری
همچنان که علوم نظری از قبیل فلسفه،تاریخ،اقتصاد،سیاست، روانشناسی و...... تخصصی شده اند و آن روزگار سپری شده است که یک نفر همه علوم زمانه را بداند و در باره همه آنها کتاب بنویسد، همچنین در کارهای عملی از قبیل وزارت و ریاست و مدیریت و روزنامه نگاری و غیره و ذالک چنان طول و عرض پیدا کرده که دیگر یک تن هر چند هم که دانا و توانا باشد نمی تواند، یک شغل را اداره کند چه رسد به پنج شغل. نتیجه این چند شغلی مایه بی نظمی و تباهی و فساد در همه این موسسات می شود. آن عده از آقایان که در آنِ واحد پنج شغل دارند، بدانند که حقوق چهار نفر را غصب و تضییع کرده اند و عده ای را بیکار گذاشته اند و جامعه را دچار بحران و نابسامانی می سازند
ولتر فرانسوی می گوید: کار و کوشش ما را از سه شر بزرگ می رهاند: ملالت و دلسردی، رذیلت و تباهی و فقر و نیازمندی! و در هر جامعه که کارها بر اساس استعدادها تقسیم نشود در واقع همه بیکاره اند.